دهی است از دهستان میانکوه بخش مهریز شهرستان یزد که در 18 هزارگزی باختر مهریز و22 هزارگزی راه شوسۀ یزد به انار واقع است، ناحیه ایست کوهستانی با آب و هوای معتدل و 485 تن سکنه، آب آنجا از قنات تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و صیفی و شغل مردمش زراعت و صنایع دستی زنان کرباس بافی وراهش فرعی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی است از دهستان میانکوه بخش مهریز شهرستان یزد که در 18 هزارگزی باختر مهریز و22 هزارگزی راه شوسۀ یزد به انار واقع است، ناحیه ایست کوهستانی با آب و هوای معتدل و 485 تن سکنه، آب آنجا از قنات تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و صیفی و شغل مردمش زراعت و صنایع دستی زنان کرباس بافی وراهش فرعی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
نام شهری به مداین و معرب آن ساباط است. (از اصمعی). این شهر در یک فرسخی زیر شهر بهرسیر (به اردشیر) از شهرهای مداین واقع بوده است. (از جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی ص 36). و رجوع به ساباط در همین لغت نامه شود، سنگها که در سرا و جز آن گسترده باشند. (منتهی الارب). حجر و سنگ که در خانه فرش شود. (از اقرب الموارد). تخته های سنگ که بدان زمین را فرش کنند. (از المنجد)، در اصطلاح امروزین عرب زبانان، اسفالت، هر زمین که بر آن سنگ یا خشت پخته گسترده باشند. (منتهی الارب). زمین که بوسیلۀ ’بلاط’ یا بوسیلۀ آجر فرش شده باشد. (از اقرب الموارد) : مسجدها الجامع من أجمل المساجد، فی صحنه برکه ماء و یطیف به بلاط عظیم الاتساع. (ابن بطوطه)، بلاطالارض، روی زمین، یا منتهای صلب از زمین. (منتهی الارب). رویۀ زمین، و گویند منتهای صلب از آن، و گویند آنچه سخت باشد از متن و پشت آن. (از ذیل اقرب الموارد)، بلاطالملک، کاخ شاهی، و مجازاً، مجلس و بزرگان پادشاه. (از المنجد). دربار. دربار شاهی، بخیل. (اقرب الموارد)، فقیر و معدم. (اقرب الموارد) .گویند ’ماذا یأخذ الریح من البلاط’، یعنی باد از شخص بخیل یا از فقیر چه گیرد. (از اقرب الموارد)، هی حسنه البلاط، مجازاً، یعنی او زنی است زیبا هنگام برهنگی. (از ذیل اقرب الموارد از الاساس)
نام شهری به مداین و معرب آن ساباط است. (از اصمعی). این شهر در یک فرسخی زیر شهر بهرسیر (به اردشیر) از شهرهای مداین واقع بوده است. (از جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی ص 36). و رجوع به ساباط در همین لغت نامه شود، سنگها که در سرا و جز آن گسترده باشند. (منتهی الارب). حجر و سنگ که در خانه فرش شود. (از اقرب الموارد). تخته های سنگ که بدان زمین را فرش کنند. (از المنجد)، در اصطلاح امروزین عرب زبانان، اسفالت، هر زمین که بر آن سنگ یا خشت پخته گسترده باشند. (منتهی الارب). زمین که بوسیلۀ ’بلاط’ یا بوسیلۀ آجر فرش شده باشد. (از اقرب الموارد) : مسجدها الجامع من أجمل المساجد، فی صحنه برکه ماء و یطیف به بلاط عظیم الاتساع. (ابن بطوطه)، بلاطالارض، روی زمین، یا منتهای صلب از زمین. (منتهی الارب). رویۀ زمین، و گویند منتهای صلب از آن، و گویند آنچه سخت باشد از متن و پشت آن. (از ذیل اقرب الموارد)، بلاطالملک، کاخ شاهی، و مجازاً، مجلس و بزرگان پادشاه. (از المنجد). دربار. دربار شاهی، بخیل. (اقرب الموارد)، فقیر و معدم. (اقرب الموارد) .گویند ’ماذا یأخذ الریح من البلاط’، یعنی باد از شخص بخیل یا از فقیر چه گیرد. (از اقرب الموارد)، هی حسنه البلاط، مجازاً، یعنی او زنی است زیبا هنگام برهنگی. (از ذیل اقرب الموارد از الاساس)
نام یکی ازدهستانهای بخش خوسف شهرستان بیرجند که از هشتاد وهشت آبادی تشکیل شده و جمع نفوس آن بالغ بر 16865 تن میشود. قرای مهم آن عبارتند از: فدشک که 1033 تن و سدیج که 3247 تن جمعیت دارد. محصول عمده آن غلات، زعفران و سبزیجات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
نام یکی ازدهستانهای بخش خوسف شهرستان بیرجند که از هشتاد وهشت آبادی تشکیل شده و جمع نفوس آن بالغ بر 16865 تن میشود. قرای مهم آن عبارتند از: فدشک که 1033 تن و سدیج که 3247 تن جمعیت دارد. محصول عمده آن غلات، زعفران و سبزیجات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)